دستش رو میذاره روی بینیاش و میگه: «این نوز منه» 😀
رفتیم خونه یه دوستی مهمونی. من و دخترک خیلی خانمانه. توی آسانسور طبقه دوم رو فشار میدم. در حالی که چیزی هم نگفتم. بیمقدمه میگه:«مامان این دوئه؟»
بر خلاف پسرک، دخترک علاقه خیلی خاصی به نقاشی روی در و دیوار داشت و دارد. اوائل دائم در حال پاک کردن دیوارها بودم اما الان بیخیال شدم. از وقتی هم که ماژیک خریدیم، دخترک عشق ماژیک شده است. اوائل به صورت یک سرگرمی لوکس ماژیک بهش میدادم. اما چندماهی هست که همه جای خانه ماژیک پیدا میشود. ۱۲ عدد ماژیک که ممکن است یکی شان زیر سینک باشد و یکیشان در تخت ما. خلاصه دخترک همیشه و همیشه ماژیک بدست یا خودش را رنگ میکرد یا دیوار را. گاهی هم روی کاغذ چیزی میکشید. حدود ۲ ماهی هست که میتواند شکلک بکشد. تا اینکه بالاخره چند روز پیش یک آدمک کشید. حتی خودم هم باورم نمیشد. پسرک نزدیک ۳ سال بود به ضرب و زور یک آدمک می کشید. حالا دخترک به فاصله یک ماه از دوسالگی چنین نقش زیبایی بر کاغذ مینگارد. نتیجه همه آن نگارگریهای روی دیوار شد این:
و این هم روایت عمه کوچیکه از نقاشی دخترک
ماهور اول کله رو کشید و من کلی ذوق کردم. بعد عمو گفت ماهور تنش کو؟ چرا تن نداره؟
و من هی به عمو اشاره می کردم که ول کن، بچه انقدری همین هم کشیده، خوبه.
ماهور هم می گفت تنش نیست.
یه کم گذشت و یه تلاشی کرد و تنش رو کشید و گفت این هم تنشه. بعد دوباره عمو اصرار کرد که پس چرا دست نداره؟ ماهور هم مجبور شد دو تا خط از دل نی نی بکشه و بگه اینم دستاش
پ.ن: پسرک در سن دخترک که بود خیلی علاقهای به نقاشی نداشت. اما الان برای خودش نقاش قابلی شده. هر روز که میروم دنبالش لحظه شماری میکنم برای دیدن نقاشیای که برایم کشیده است.
عزیزم خدا حفظش کنه
پسر من هنوز هم علاقه ای به نقاشی ندارد مگر چیزهایی که خودش دوست دارد مثل ماشین اتش نشانی
خسته نباشی بانو جان…خسته مادرهایت…ذوق هایت..اشکهایت از خودگذشتگی هایت…